۱۳۸۸ بهمن ۳۰, جمعه
۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه
۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه
دلسوزان این ملت مرده اند؟
یک میلیون ششصد هزار کیلومتر مربع با هفتاد و دو میلیون آدم، میلیاردها دلار نفت. صد سال هم است که جان می کنیم پیشرفت کنیم. برخی می گویند دو هزار سال هم تمدن داریم. بعد نگاه کنید به فکوران این ملت. یکی غم ش ایران است و در روزهای پیری پس از کشته شدن سی و هشت نفر در روز عاشورا، غم و غصه اش را در نامه نویسی با ایرانیان خارج نشین بیان می کند، تو گویی آن سی و هشت نفر از خارج آمده بودند تهران. دنبالچه آقای سحابی هم مطلب را روشن تر بیان می کند:
"خود بنده در سال ۱۳۸۰ یک دوره زندان را تجربه کردم. وقتی از زندان بیرون آمدم، یکی از همین آقایان اطلاعاتی پیش من آمد و به من گفت که سعی کنم دیگر فعالیت سیاسی نکنم. من در آن زمان برای ایشان مثالی زدم که متاسفانه آن مثال هنوز هم مصداق دارد.
به او گفتم که جمهوری اسلامی مانند یک قلعه است که جمعی در آن زندگی می کنند و جمعی هم بر این قلعه حاکمند. گروه های قانونی مانند نهضت آزادی و سایر احزاب قانونی، مانند خندقی هستند که دور تا دور این قلعه کنده شده است.
رسالت و وظیفه ما به عنوان یک گروه اپوزیسیون این است که هر کسی که از رفتار حاکمان قلعه ناراضی بود و خواست از قلعه بیرون برود، طبیعتا می افتد در درون نیروهای اپوزیسیون و ما وظیفه داریم نگذاریم آنها به سمت نیروهای مقابل بروند که نیروهای برانداز هستند و آماده جذب این نیروها هستند تا علیه قلعه فعالیت کنند.
من آن روز به آن مامور امنیتی گفتم که سعی نکنید این خندق را پر کنید. چون وقتی شما این کار را بکنید، آنهایی که از درون این قلعه فرار می کنند بر اساس جاده ای که شما برایشان ترسیم کرده اید، مستقیم به سمت نیروهای برانداز می روند."
امیر٬خرم، رهبری نهضت آزادی، مصاحبه با بهرو کاویانی، رادیو فردا، ۱۴ دی ۱۳۸۸
یک میلیون ششصد هزار کیلومتر مربع با هفتاد و دو میلیون آدم، میلیاردها دلار نفت. صد سال هم است که جان می کنیم پیشرفت کنیم. برخی می گویند دو هزار سال هم تمدن داریم. بعد نگاه کنید به فکوران این ملت. یکی غم ش ایران است و در روزهای پیری پس از کشته شدن سی و هشت نفر در روز عاشورا، غم و غصه اش را در نامه نویسی با ایرانیان خارج نشین بیان می کند، تو گویی آن سی و هشت نفر از خارج آمده بودند تهران. دنبالچه آقای سحابی هم مطلب را روشن تر بیان می کند:
"خود بنده در سال ۱۳۸۰ یک دوره زندان را تجربه کردم. وقتی از زندان بیرون آمدم، یکی از همین آقایان اطلاعاتی پیش من آمد و به من گفت که سعی کنم دیگر فعالیت سیاسی نکنم. من در آن زمان برای ایشان مثالی زدم که متاسفانه آن مثال هنوز هم مصداق دارد.
به او گفتم که جمهوری اسلامی مانند یک قلعه است که جمعی در آن زندگی می کنند و جمعی هم بر این قلعه حاکمند. گروه های قانونی مانند نهضت آزادی و سایر احزاب قانونی، مانند خندقی هستند که دور تا دور این قلعه کنده شده است.
رسالت و وظیفه ما به عنوان یک گروه اپوزیسیون این است که هر کسی که از رفتار حاکمان قلعه ناراضی بود و خواست از قلعه بیرون برود، طبیعتا می افتد در درون نیروهای اپوزیسیون و ما وظیفه داریم نگذاریم آنها به سمت نیروهای مقابل بروند که نیروهای برانداز هستند و آماده جذب این نیروها هستند تا علیه قلعه فعالیت کنند.
من آن روز به آن مامور امنیتی گفتم که سعی نکنید این خندق را پر کنید. چون وقتی شما این کار را بکنید، آنهایی که از درون این قلعه فرار می کنند بر اساس جاده ای که شما برایشان ترسیم کرده اید، مستقیم به سمت نیروهای برانداز می روند."
امیر٬خرم، رهبری نهضت آزادی، مصاحبه با بهرو کاویانی، رادیو فردا، ۱۴ دی ۱۳۸۸
۱۳۸۸ دی ۱۲, شنبه
زمان انتشار بیانیه هفدهم موسوی نقطه زمانی حساسی ست. کرکس ها در آسمان تهران می چرخند و روان پریشانی نظیر همین آخوند حائری که معلوم نیست از چه سوراخی بدر آمده و نماینده مجلس مردم هم شده، آشکارا کشتار به سبک سال ۶۰ را تبلیغ میکنند. اینها خیال کرده اند میتوانند داستان سال ۶۰ را تکرار کرد. تظاهرات فرمایشی با عکس امام و بعد ترساندن ملت، خرخره جویدن. نسل جوان باید بداند که همین غفاری، همین آخوند موقر و متین امروز در سال ۱۳۶۰ دقیقا، مو به مو چیزی در سطح و حدود همین حائری بود.
در این میان موسوی چه میگوید و چه میتواند بگوید؟ موسوی ای که آنقدر سن دارد که بداند این حائری که فرق کاظم سعادتی و موسی خیابانی را نمیداند، این دایناسور، سایه روشن و ظرایف پیچش زلف یار نمیداند چیست، قاتل روانی است و همهمان را میکشد. پس موسوی که بستگانش را یکی یکی میکشند و یا زندان میکنند، از درون چاردیواری تنگ نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد، واقعا چه میتواند بگوید؟
موسوی مجاهدین خلق را، همان سازمانی که در انقلاب ۵۷ در کنار امتی ها و دیگران از شمار مبارزترین و زنده ترین نیروهای مذهبی بود، مرده می داند، که افسوس پر بیراه هم نمی گوید، اما خود خطاب به مردگانی دیگر چنین می نویسد:
"و کلام آخر آنکه همه این پیشنهادات بدون نیاز به توافق نامه و مذاکره و داد و ستدهای سیاسی و از موضع حکمت و تدبیر و خیرخواهی می تواند اجرایی شود ."
این معامله و دادوستد در میانههای این بیانیه نیز تکرار می شود و گویا رگ خواب مردگان هم همین توبه و معامله باشد.
موسوی میخواهد به میت جمهوری اسلامی چیزی بیآموزد: به جای بازاری بودن و تاخت زدن، بیایید به خواسته ها و مطالبات توجه کنید. این یعنی سی سال فرهنگ دیوثی و بازارصفتی و تاخت زدن غیرت و شرف را بیایید بسوزانیم. این موسوی، که در پست دیگری بدان خواهم پرداخت، تا جایی، هر ایستگاهی، می تواند به بقای یوزها در این سرزمین یاری رساند، کرکس ها در انتظار می چرخند.
در این میان موسوی چه میگوید و چه میتواند بگوید؟ موسوی ای که آنقدر سن دارد که بداند این حائری که فرق کاظم سعادتی و موسی خیابانی را نمیداند، این دایناسور، سایه روشن و ظرایف پیچش زلف یار نمیداند چیست، قاتل روانی است و همهمان را میکشد. پس موسوی که بستگانش را یکی یکی میکشند و یا زندان میکنند، از درون چاردیواری تنگ نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد، واقعا چه میتواند بگوید؟
موسوی مجاهدین خلق را، همان سازمانی که در انقلاب ۵۷ در کنار امتی ها و دیگران از شمار مبارزترین و زنده ترین نیروهای مذهبی بود، مرده می داند، که افسوس پر بیراه هم نمی گوید، اما خود خطاب به مردگانی دیگر چنین می نویسد:
"و کلام آخر آنکه همه این پیشنهادات بدون نیاز به توافق نامه و مذاکره و داد و ستدهای سیاسی و از موضع حکمت و تدبیر و خیرخواهی می تواند اجرایی شود ."
این معامله و دادوستد در میانههای این بیانیه نیز تکرار می شود و گویا رگ خواب مردگان هم همین توبه و معامله باشد.
موسوی میخواهد به میت جمهوری اسلامی چیزی بیآموزد: به جای بازاری بودن و تاخت زدن، بیایید به خواسته ها و مطالبات توجه کنید. این یعنی سی سال فرهنگ دیوثی و بازارصفتی و تاخت زدن غیرت و شرف را بیایید بسوزانیم. این موسوی، که در پست دیگری بدان خواهم پرداخت، تا جایی، هر ایستگاهی، می تواند به بقای یوزها در این سرزمین یاری رساند، کرکس ها در انتظار می چرخند.
اشتراک در:
پستها (Atom)